سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 13 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

بیست و نه ماهگی

میان تاریک و روشن شب... میان سکوت و خلسه... میان هزاران حس... میان هزاران فکر... بدجور می درخشی... -« پسرم...سامان »- این روزها به طور عجیبی شیرین شدی شیرین تر از شیرین عسل 💖 قشنگ حرفارو با جمله بندی بیان میکنی چراغ رو که روشن میکنیم صلوات میفرستی وقتی عصبانی میشی بلند میگی لا اله الا الله😀 خیلی خیلی به بابایی وابسته شدی وقتی هم بیرون هست مدام دنبالش میگردی🥰 عاشق شکلات هستی به هر نوع ظرفی که چیزی داخلش قرار بگیره میگی (آقادَ) تقریبا تموم دندونای قشنگت در اومده فقط یکی از دندونای آسیابی ت مونده که بیرون بزنه🥰 عاشق حمام و آب بازی هستی😘 عاشق این ه...
27 شهريور 1400

تولد بابا امیر

تو را می‌خواهم... برای پنجاه سالگى... شصت سالگی... هفتاد سالگی... تو را می‌خواهم... برای خانه‌ای که تنهاییم... تو را می‌خواهم برای چای عصرانه... تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمی‌دهیم... تو را می‌خواهم برای تنهایی... تو را می‌خواهم وقتی باران است... برای راه‌پيمايى آهسته‌ی دوتایی... نیمکت‌های سراسر پارک‌های شهر... برای پنجره‌ی بسته...  وقتی سرما بیداد می‌کند... تو را می‌خواهم... برای پرسه زدن‌های شب عيد... نشان كردن يك جفت ماهی قرمز... تو را می‌خواهم... برای صبح، برای ظهر، برای شب، برای همه‌ی عمر... امیرم....
21 شهريور 1400

جدا خوابیدن

میوه ی دلم،آرام جانم😍 امشب که دارم این پست و میذارم سه شبه که پیش من نمیخوابی،با رضایت کامل پیش داداشی میخوابی و یه ذره بهونه نمیگیری میدونی چیه دل من بهونه ی تو رو میگیره اما چیکار کنم که وروجک خونه ی ما آقا شده  میتونم با جرأت بگم سینا به بزرگترین آرزوش رسیده و غرق لذت و شادی هست انقدر که انتظار میکشه که شب بشه و بخوابید😊 داداشی هر شب برات قصه میگه عزیز شیرینم قصه ی شنگول و منگول،قصه ی قور قوری،تو با لذت گوش میگیری و کاملا حرفاشو درک میکنی💞 وای سامانِ خوشمزه بیدار که میشی صدای داداش میزنی بعضی وقتا واسه تشنگی و بعضی وقتا برای دستشویی،سینا مثل یه مادر مهربون شب تا صبح چند بار بیدار میشه و نگاهت میکنه و دل منم ضعف...
20 شهريور 1400

احساس مالکیت

سامان بی همتا.. چقدر این احساس مالکیت زیباست و دلنشین، آن هم در وجود ِ کوچک ِ بی اشتباه تو !   من هلاک ِ این مال ِ تو ها هستم ! اینقدر لذت دارد که دستت را به سینه ات بزنی و بگویی :  مال ِ منه  ،  مال ِ خودمه  ،   اسب ِ خودمه ،  توپِ منه ، تخت ِ منه ، پتو منه ،  بابا خودمه، مامان خودمه، ..... تمام این مال ِ تو ها را بیخیال شوی ، مامانِ سینا و سامان  بودن لذتش بی انتهاست . وقتی  شما  ،  قشنگترین و بی مثال ترین عشقای هستی ام  ، به سرعت خودتان را به من میرسانید و سر اینکه من مادر کدومتون ه...
6 شهريور 1400
1